[اسم]

perfection

/pərˈfekʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کمال حد مطلوب، ایده‌آل

معادل ها در دیکشنری فارسی: آرمان کمال
  • 1.She strives for perfection in everything she does.
    1. او در هرکاری که می‌کند به دنبال کمال است.
  • 2.The fish was cooked to perfection.
    2. ماهی به حد مطلوب پخته شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان