Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جسمی
2 . معاینه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
physical
/ˈfɪz.ɪ.kəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more physical]
[حالت عالی: most physical]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جسمی
فیزیکی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بدنی
تنی
جسمی
فیزیکی
physical activity/disabilities
فعالیت/ناتوانیهای جسمی
[اسم]
physical
/ˈfɪz.ɪ.kəl/
قابل شمارش
2
معاینه
1.I'm going for my annual physical on Thursday.
1. من روز پنجشنبه برای معاینه سالانه میروم.
تصاویر
کلمات نزدیک
phylum
phyllis
phraseology
phrase book
phrase
physical education
physical exercise
physical science
physical therapist
physical therapy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان