[اسم]

piano

/piːˈæn.oʊ/
قابل شمارش
[جمع: pianos]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیانو

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیانو
  • 1.I play the piano.
    1. من پیانو می‌نوازم.
  • 2.We're buying a new piano.
    2. ما قرار است یک پیانوی جدید بخریم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان