[اسم]

piece

/piːs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تکه برش

معادل ها در دیکشنری فارسی: تکه مهره عراده
مترادف و متضاد bit segment slice
piece of something
یک تکه از چیزی
  • a piece of cake
    یک تکه کیک
to/in pieces
تکه‌تکه
  • The bowl fell on the floor and smashed to pieces.
    کاسه روی زمین افتاد و تکه‌تکه شد.

2 قطعه عدد، برگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: اثر دانه قطعه
مترادف و متضاد bit section segment
piece of something
یک قطعه چیزی
  • 1. a piece of music/equipment ...
    1. یک قطعه موسیقی/ابزار و...
  • 2. He handed me a piece of paper.
    2. او به من یک برگ کاغذ داد.

3 مقاله قطعه خبری

  • 1.Did you see her piece about the Internet in the paper today?
    1. آیا امروز مقاله او را درباره اینترنت در روزنامه دیدی؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان