[اسم]

pin

/pɪn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پونز ته‌گرد

مترادف و متضاد tack
  • 1.We need to buy some pins.
    1. باید تعدادی پونز ته‌گرد بخریم.

2 سنجاق سینه سنجاق تزئینی

معادل ها در دیکشنری فارسی: سنجاق سینه
مترادف و متضاد badge brooch
  • 1.She wore a beautiful gold pin on her jacket.
    1. او یک سنجاق سینه طلای زیبا به کتش وصل کرده بود.

3 میله بولینگ

مترادف و متضاد Bowling pin

4 آچمز (شطرنج)

معادل ها در دیکشنری فارسی: آچمز
[فعل]

to pin

/pɪn/
فعل گذرا
[گذشته: pinned] [گذشته: pinned] [گذشته کامل: pinned]

5 وصل کردن با پونز ته‌گرد

مترادف و متضاد attach fasten fix stick
  • 1.You can pin the notice to the bulletin board.
    1. می‌توانی اعلامیه را با پونز ته‌گرد به تابلو اعلانات وصل کنی.

6 محکم نگه داشتن (در جای خود)

مترادف و متضاد hold press restrain
[اسم]

PIN

(personal identification number)
/pɪn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رمز پین کد پین (PIN)

مترادف و متضاد pin number
  • 1.Have you forgotten your PIN number ?
    1. رمز پین خود را فراموش کرده‌اید؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان