[اسم]

pip

/pɪp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تخم (درون میوه‌هایی مانند سیب و ...) دانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: هسته
  • 1.Each pip a seed, each seed a growth, each growth - life.
    1. هر تخم یک دانه را می‌سازد، هر دانه رشد می‌کند و هر رشدکردنی تبدیل به یک زندگی می‌شود.
  • 2.That apple tree grew from a pip.
    2. آن درخت سیب از یک تخم رشد کرده است.

2 ستاره (روی شانه‌ی افسران نظامی انگلیسی)

3 خال (ورق‌بازی)

4 صدای بیپ (برای بیان ساعت دقیق در رادیو)

  • 1.The news will follow the pips at six o’clock.
    1. اخبار بعد از صدای بیپ در ساعت شش پخش خواهد شد.
[فعل]

to pip

/pɪp/
فعل گذرا
[گذشته: pipped] [گذشته: pipped] [گذشته کامل: pipped]

5 با فاصله بسیار کم شکست دادن

  • 1.Jackson pipped him.
    1. "جکسون" با فاصله بسیار کم او را شکست داد.
  • 2.you were just pipped for the prize.
    2. تو با فاصله بسیار کمی در (گرفتن) جایزه شکست خوردی.

6 شکستن (تخم)

  • 1.As the eggs are being pipped the female clucks.
    1. با شکسته شدن تخم‌ها، (مرغ) ماده قدقد می‌کند.

7 با گلوله شلیک کردن با تیر زدن

  • 1.He pipped one of our fellows through the head yesterday.
    1. او دیروز با گلوله به سر یکی از دوستان ما شلیک کرد.
  • 2.The hunter managed to pip three ducks.
    2. شکارچی توانست به سه اردک با گلوله شلیک کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان