Many of them are cultivated in greenhouses and as indoor plants.
بسیاری از آنها در گلخانهها و بهعنوان گیاهان خانگی پرورش مییابند.
a tomato/potato plant
گیاه گوجهفرنگی/سیبزمینی
There is a potato plant in his garden.
یک گیاه سیبزمینی در باغ او هست.
rar/medicinal/poisonous plants
گیاهان کمیاب/دارویی/سمی
1.
A lot of research into medicinal plants and traditional remedies has now been carried out.
1.
اکنون تحقیقات بسیاری روی گیاهان دارویی و درمانهای سنتی در دست انجام است.
2.
Many rare plants were collected from India and China.
2.
گیاهان کمیاب زیادی از هند و چین جمعآوری شدند.
3.
What should you do if your child has eaten a poisonous plant?
3.
باید چهکار کنید اگر فرزندتان یک گیاه سمی را خورده باشد؟
to water a plant
گیاهی را آب دادن/به گیاهی آب دادن
Don’t forget to water the plants.
فراموش نکنی به گیاهان آب بدهی.
plant life
زندگی/حیات گیاهی
What do you know about the animal and plant life of the area?
از حیات جانوری [حیوانی] و گیاهی این منطقه چه میدانی؟
کاربرد اسم plant به معنای گیاه
اسم plant در مفهوم "گیاه" بهطور کلی به موجودی زنده گفته میشود که در خاک رشد میکند و معمولا ریشه، ساقه و برگ دارد. البته این اسم گاهی فقط به گیاهانی که کوچکتر از درخت و بوته هستند، اشاره میکند. مثال:
"a tomato plant" (یک گیاه گوجهفرنگی)
"greenhouse plants" (گیاهان گلخانهای)
اسم plant در مفهوم "کارخانه/نیروگاه" به معنای مکانی است که در آن فعالیتهای تولیدی و صنعتی انجام میشود. مثال:
"a chemical plant" (کارخانه مواد شیمیایی)
"Japanese car plants" (کارخانجات خودروسازی ژاپن)
3
ماشینآلات (سنگین)
مترادف و متضاد
machinery
machines
1.The company has been investing in new plant and equipment.
1.
این شرکت روی ماشینآلات و تجهیزات جدید سرمایهگذاری کردهاست.
4
جاسوس
مأمور مخفی
مترادف و متضاد
informant
secret agent
spy
1.We thought he was a CIA plant spreading disinformation.
1.
ما فکر کردیم او جاسوس سیآیای [سیا] است که دارد اطلاعات اشتباه پخش میکند.
5
چیز جاسازیشده (برای گناهکار نشان دادن کسی)
پاپوش
1.He claimed that the drugs found in his house were a plant.
1.
او ادعا کرد که مواد مخدر پیداشده در خانهاش یک چیز جاسازیشده [پاپوش] بود.
1.
این بوتهها را زیر نور کامل [مستقیم] خورشید بکارید.
2.
We planted trees and bushes in our new garden.
2.
درختها و بوتههایی در باغ جدیدمان کاشتیم.
to plant something with something
چیزی در چیزی [جایی] کاشتن
The field had been ploughed and planted with corn.
مزرعه شخم زده شده و (در آن) ذرت کاشته شده بود.
کاربرد فعل plant به معنای کاشتن
فعل plant در مفهوم "کاشتن" اشاره دارد به عمل قرار دادن دانه یک گیاه در خاک، به منظور رشد و پرورش آن گیاه. مثال:
".We planted trees and bushes in our new garden" (درختها و بوتههایی را در باغ جدیدمان کاشتیم.)
7
(محکم) قرار دادن
(محکم) گذاشتن، کاشتن (اصطلاحی)
مترادف و متضاد
place
put
set
to plant something/oneself + adv./prep.
چیزی/خود را (محکم) قرار دادن
1.
Demonstrators planted themselves right in front of the convoy of trucks.
1.
تظاهراتکنندگان خودشان را درست در مقابل کاروان کامیونها قرار دادند.
2.
She planted her feet firmly to the spot and refused to move.
2.
او پایش را محکم در آنجا قرار داد و از حرکت امتناع کرد.
3.
They planted a flag on the summit.
3.
آنها پرچمی را (محکم) روی قله گذاشتند.
to plant an idea/doubt/suspicion (in somebody’s mind)
ایده/شک/سوءظنی را (در ذهن کسی) قرار دادن/کاشتن
1.
He planted the first seeds of doubt in my mind.
1.
او اولین تخمهای شک را در ذهن من کاشت [ابتدا او مرا به شک انداخت].
2.
Someone must have planted the idea of suicide in his mind.
2.
کسی باید ایده خودکشی را در ذهن او قرار داده باشد.
8
جاسازی کردن (چیزی غیرقانونی برای متهم کردن کسی)
بهطور پنهانی قرار دادن، بهطور پنهانی گذاشتن، پنهان کردن
مترادف و متضاد
hide
implant
insert
place secretly
to plant something (on somebody)
چیزی را (در وسایل و ... کسی) جاسازی کردن
He claims that the drugs were planted on him.
او ادعا میکند که مواد مخدر در وسایل او جاسازی شده بود.
to plant somebody (in something)
کسی را بهطور پنهانی (در چیزی) قرار دادن [به جایی جاسوس فرستادن]
1.
He managed to plant an agent in his war council.
1.
او توانست یک مأمور را بهطور پنهانی در شورای جنگ او قرار دهد.
2.
The police had planted an informer in the gang.
2.
پلیس، یک مخبر را بهطور پنهانی در آن گروه تبهکاران قرار داده بود.
to plant something (+ adv./prep.)
چیزی را بهطور پنهانی گذاشتن/پنهان کردن
Two men are accused of planting a bomb on the plane.