[قید]

point-blank

/ˌpɔɪnt ˈblæŋk/
غیرقابل مقایسه

1 از (فاصله) نزدیک

  • 1.The victim was shot point-blank in the chest.
    1. قربانی از فاصله نزدیک به سینه‌اش تیر خورده بود.

2 رک‌وراست بی‌پرده

مترادف و متضاد blunt
  • 1.I told him point-blank that I didn’t want to get involved.
    1. من رک‌وراست به او گفتم که نمی‌خواهم درگیر (آن موضوع) شوم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان