[فعل]

to poke

/poʊk/
فعل گذرا
[گذشته: poked] [گذشته: poked] [گذشته کامل: poked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سقلمه زدن سیخونک زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سقلمه زدن
مترادف و متضاد prod
  • 1.She poked him in the ribs with her elbow.
    1. او با آرنجش به دنده‌های او سقلمه زد.

2 بیرون آوردن

  • 1.Jeff poked his head out of the window.
    1. "جف" سرش را از پنجره بیرون آورد.
[اسم]

poke

/poʊk/
قابل شمارش

3 سقلمه سیخونک

معادل ها در دیکشنری فارسی: سقلمه
  • 1.I gave her a poke to wake her up.
    1. من به او سقلمه زدم تا بیدار شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان