[فعل]

to pressurize

/ˈprɛʃəˌraɪz/
فعل گذرا
[گذشته: pressurized] [گذشته: pressurized] [گذشته کامل: pressurized]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هم‌فشار کردن (هوای کابین، زیردریایی و...) با فشار زمین

a pressurized cabin
یک کابین هم‌فشار شده [تنظیم‌شده با فشار زمین]

2 تحت‌فشار قرار دادن مجبور کردن، وادار کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تحت فشار قرار دادن
مترادف و متضاد coerce force pressure
  • 1.Stop trying to pressurize me!
    1. این‌قدر سعی نکن من را تحت‌فشار قرار دهی!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان