[اسم]

pride

/prɑɪd/
غیرقابل شمارش

1 افتخار سرافرازی

معادل ها در دیکشنری فارسی: سرافرازی سربلندی فخر مباهات
to take pride in something/somebody
به چیزی/کسی افتخار کردن
  • The whole community takes pride in the school.
    تمام محله به آن مدرسه افتخار می‌کند.
sense of pride
حس سرافرازی
  • The people have a sense of pride in their community.
    مردم یک حس سرافرازی به جامعه‌شان دارند.

2 غرور تکبر

معادل ها در دیکشنری فارسی: غرور
  • 1.She has too much pride.
    1. او زیادی غرور دارد.

3 گله شیر

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان