[فعل]

to print

/prɪnt/
فعل گذرا
[گذشته: printed] [گذشته: printed] [گذشته کامل: printed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چاپ کردن پرینت کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: چاپ کردن نشر کردن
مترادف و متضاد copy publish
to print something
چیزی را پرینت کردن/چاپ کردن
  • 1. I printed your report and I made some notes on it.
    1. من گزارشت را چاپ کردم و چند یادداشت رویش نوشتم.
  • 2. The instructions are printed on the side of the box.
    2. دستورالعمل‌ها در کناره کادر چاپ شده‌اند.

2 نوشتن (به انگلیسی به‌صورت حروف ناپیوسته)

to print something
چیزی را با حروف ناپیوسته نوشتن
  • Please print your name and address clearly.
    لطفاً اسم و آدرس خود را به‌صورت واضح با حروف ناپیوسته بنویسید.
[اسم]

print

/prɪnt/
قابل شمارش

3 عکس چاپی تصویر چاپی

a framed set of prints
مجموعه‌ای قاب‌شده از عکس‌های چاپی

4 اندازه حروف اندازه فونت

  • 1.The print is too small to read without my glasses.
    1. اندازه حروف زیادی کوچک است که بدون عینک بخوانم.
in large/small/bold print
با (اندازه) حروف بزرگ/کوچک/پررنگ

5 اثر رد

footprint
ردپا
  • footprints in the snow
    ردپاهایی در برف
to look for prints
به دنبال اثر انگشت گشتن
  • The police are looking for prints.
    پلیس به دنبال اثر (انگشت) می‌گردد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان