Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . چاپ کردن
2 . نوشتن (به انگلیسی بهصورت حروف ناپیوسته)
3 . عکس چاپی
4 . اندازه حروف
5 . اثر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to print
/prɪnt/
فعل گذرا
[گذشته: printed]
[گذشته: printed]
[گذشته کامل: printed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
چاپ کردن
پرینت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چاپ کردن
نشر کردن
مترادف و متضاد
copy
publish
to print something
چیزی را پرینت کردن/چاپ کردن
1. I printed your report and I made some notes on it.
1. من گزارشت را چاپ کردم و چند یادداشت رویش نوشتم.
2. The instructions are printed on the side of the box.
2. دستورالعملها در کناره کادر چاپ شدهاند.
2
نوشتن (به انگلیسی بهصورت حروف ناپیوسته)
to print something
چیزی را با حروف ناپیوسته نوشتن
Please print your name and address clearly.
لطفاً اسم و آدرس خود را بهصورت واضح با حروف ناپیوسته بنویسید.
[اسم]
print
/prɪnt/
قابل شمارش
3
عکس چاپی
تصویر چاپی
a framed set of prints
مجموعهای قابشده از عکسهای چاپی
4
اندازه حروف
اندازه فونت
1.The print is too small to read without my glasses.
1. اندازه حروف زیادی کوچک است که بدون عینک بخوانم.
in large/small/bold print
با (اندازه) حروف بزرگ/کوچک/پررنگ
5
اثر
رد
footprint
ردپا
footprints in the snow
ردپاهایی در برف
to look for prints
به دنبال اثر انگشت گشتن
The police are looking for prints.
پلیس به دنبال اثر (انگشت) میگردد.
تصاویر
کلمات نزدیک
principlist
principlism
principles
principled
principle
print out
print run
printable
printed
printed circuit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان