[اسم]

profile

/ˈproʊ.fɑɪl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شرح‌حال پروفایل

مترادف و متضاد account description
  • 1.He's updated his Facebook profile.
    1. او شرح‌حال فیس‌بوک خود را به روز کرده است.

2 تبلیغات مردمی پذیرش مردمی

مترادف و متضاد notice promotion
  • 1.The firm has a high profile due to the recent media coverage.
    1. شرکت به خاطر پوشش رسانه‌ای اخیر تبلیغات مردمی خوبی دارد.

3 تصویر نیمرخ

معادل ها در دیکشنری فارسی: نیم‌رخ
مترادف و متضاد outline side view
  • 1.The drawing of Olivia’s profile came out very well.
    1. نقاشی از چهره نیمرخ "الیویا" خیلی خوب از آب درآمد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان