[اسم]

proof

/pruːf/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مدرک

معادل ها در دیکشنری فارسی: شاهد اثبات
مترادف و متضاد evidence
  • 1.Keep your receipt as proof of purchase.
    1. رسید خود را به عنوان مدرک خرید نگهدارید.
to bring proof
مدرک آوردن

2 برهان (ریاضی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: برهان

3 گواه اثبات

معادل ها در دیکشنری فارسی: دلیل مصداق
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان