[اسم]

prop

/prɑːp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وسیله صحنه

  • 1.He is responsible for all the stage props and lighting.
    1. او مسئول وسایل صحنه و نورپردازی است.

2 مهاجم کناری (در ردیف اول اسکرام در راگبی)

مترادف و متضاد prop forward

3 ستون پایه، دیرک، حائل

معادل ها در دیکشنری فارسی: تکیه تکیه‌گاه
مترادف و متضاد pole
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان