Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . وسیله صحنه
2 . مهاجم کناری (در ردیف اول اسکرام در راگبی)
3 . ستون
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
prop
/prɑːp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وسیله صحنه
1.He is responsible for all the stage props and lighting.
1. او مسئول وسایل صحنه و نورپردازی است.
2
مهاجم کناری (در ردیف اول اسکرام در راگبی)
مترادف و متضاد
prop forward
3
ستون
پایه، دیرک، حائل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تکیه
تکیهگاه
مترادف و متضاد
pole
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
proofread
proof
pronunciation
pronounce
pronghorn antelope
prop up
propagate
propel
proper
property
کلمات نزدیک
proofreading
proofreader
proofread
proof
pronunciation
propaganda
propagandist
propagate
propagation
propane
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان