[فعل]

to propel

/prəˈpel/
فعل گذرا
[گذشته: propelled] [گذشته: propelled] [گذشته کامل: propelled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به جلو حرکت دادن به جلو راندن، به سمتی سوق دادن

  • 1.The boat was propelled only by oars.
    1. قایق تنها به‌وسیله پاروها به جلو رانده می‌شد.
  • 2.The strong wind propelled the leaf through the air and across the street.
    2. باد شدید برگ را در هوا به جلو راند و به آن سمت خیابان برد.

2 سوق دادن برانگیختن، به کاری واداشتن

  • 1.Fury propelled her into action.
    1. خشم او را به حرکت واداشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان