[اسم]

protest

/ˈprəʊtest/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اعتراض

معادل ها در دیکشنری فارسی: اعتراض واخواست شکایت
a public protest against the war
اعتراضی عمومی علیه جنگ
a violent protest
یک اعتراض خشونت‌آمیز
[فعل]

to protest

/prəˈtest/
فعل ناگذر
[گذشته: protested] [گذشته: protested] [گذشته کامل: protested]

2 اعتراض کردن

  • 1.Students were protesting about cuts to the education budget.
    1. دانش‌آموزان داشتند درباره کاهش بودجه آموزشی اعتراض می‌کردند.
  • 2.They're on strike to protest against job losses.
    2. آنها اعتصاب کرده‌اند تا علیه کاهش شغل‌ها اعتراض کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان