Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فضولی کردن
2 . باز کردن (بهزور)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to pry
/praɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: pried]
[گذشته: pried]
[گذشته کامل: pried]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فضولی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کنجکاوی کردن
1.I don't mean to pry, but is everything okay between you and Sam?
1. من نمیخواهم فضولی کنم، اما آیا اوضاع بین تو و "سم" خوب است؟
2
باز کردن (بهزور)
جدا کردن (بهزور)
مترادف و متضاد
prise
1.He pried the door open with a steel bar.
1. او در را با میله فولادی بهزور باز کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
prurient
pruning shears
prune
prudish
prudent
précis
ps
psalm
pseudonym
psyche
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان