Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . از نفس افتادن
2 . با هوا پر کردن
3 . به بیرون فوت کردن (دود سیگار و...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to puff out
/pˈʌf ˈaʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: puffed out]
[گذشته: puffed out]
[گذشته کامل: puffed out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
از نفس افتادن
1.I can't walk any further - I'm puffed out!
1. دیگر نمیتوانم راه بروم؛ از نفس افتادم!
2
با هوا پر کردن
باد انداختن، باد کردن
1.She puffed out her cheeks.
1. او گونههایش را باد کرد.
3
به بیرون فوت کردن (دود سیگار و...)
بیرون دادن
1.He puffed out a perfect smoke ring.
1. او یک دود سیگار حلقهای بینقص به بیرون فوت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
puff adder
puff
puerto rico
puerile
pudgy
puff pastry
puffed
puffed-up
puffin
puffy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان