[عبارت]

pull something out of one's ass

/pˈʊl sˈʌmθɪŋ ˌaʊɾəv wˈʌnz ˈæs/

1 چیزی را از خود درآوردن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد fabricate
  • 1.Whenever the teacher calls on him, Jake just pulls an answer out of his ass.
    1. هر موقع که معلم "جِیک" را صدا می‌کند، او فقط یک جواب از خودش درمی‌آورد.
  • 2.You just pulled those statistics out of your ass!
    2. تو آن آمار را از خودت درآوردی!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان