Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . منبر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
pulpit
/ˈpʊlpɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
منبر
میز خطابه کشیش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
منبر
1.As soon as he mounted the pulpit half of the congregation usually left the church.
1. به محض اینکه روی منبر می رفت، نصف جماعت معمولا کلیسا را ترک می کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
pulp fiction
pulp
pulmonary
pullover
pullman
pulsar
pulsate
pulsating
pulsating nightlife
pulsation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان