[اسم]

pulpit

/ˈpʊlpɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منبر میز خطابه کشیش

معادل ها در دیکشنری فارسی: منبر
  • 1.As soon as he mounted the pulpit half of the congregation usually left the church.
    1. به محض اینکه روی منبر می رفت، نصف جماعت معمولا کلیسا را ترک می کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان