Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تپیدن
2 . پر از شور و نشاط بودن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to pulsate
/pʌlˈseɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: pulsated]
[گذشته: pulsated]
[گذشته کامل: pulsated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تپیدن
ضربان داشتن، نبض داشتن
1.I could see the veins in his neck pulsating.
1. من میتوانستم نبض رگهای گردنش را ببینم.
2
پر از شور و نشاط بودن
مترادف و متضاد
buzz
1.The streets were pulsating with life.
1. خیابانها پر از شور و نشاط زندگی بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
pulsar
pulpit
pulp fiction
pulp
pulmonary
pulsating
pulsating nightlife
pulsation
pulse
pulses
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان