Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . در صف ایستادن
2 . صف
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to queue
/kju/
فعل گذرا
[گذشته: queued]
[گذشته: queued]
[گذشته کامل: queued]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
در صف ایستادن
صف کشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
در صف ایستادن
صف بستن
1.Dozens of people were queueing up to get tickets.
1. چندین نفر برای خریدن بلیت صف کشیده بودند.
2.We had to queue for three hours to get in.
2. ما مجبور شدیم برای وارد شدن سه ساعت در صف بایستیم.
[اسم]
queue
/kju/
قابل شمارش
2
صف
معادل ها در دیکشنری فارسی:
صف
to wait in a queue
در صف منتظر شدن [در صف ایستادن]
تصاویر
کلمات نزدیک
questionnaire
questioning
questioner
questionable
question tag
queuing system
qui vive
quibble
quiche
quick
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان