Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بحث کردن (سر هیچ و پوچ)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to quibble
/ˈkwɪbəl/
فعل گذرا
[گذشته: quibbled]
[گذشته: quibbled]
[گذشته کامل: quibbled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بحث کردن (سر هیچ و پوچ)
خرده گیری بی جا، حاشیه رفتن
مترادف و متضاد
argue
1.The lawyers spent so much time quibbling over trivial details.
1. وکلا وقت زیادی را صرف بحث کردن جزئیات ناچیز [بیهوده] کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
qui vive
queuing system
queue
questionnaire
questioning
quiche
quick
quick buck
quick on one's feet
quick snack
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان