[اسم]

rancor

/ˈræŋkər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عداوت کینه، خصومت دیرین

معادل ها در دیکشنری فارسی: کینه کین
مترادف و متضاد bitterness hate resentfulness spite
  • 1.he spoke without rancor.
    1. او بدون عداوت صحبت کرد.
  • 2.I could see the rancor in his eyes.
    2. می توانستم کینه را در چشمانش ببینم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان