[فعل]

to redeem

/rɪˈdim/
فعل گذرا
[گذشته: redeemed] [گذشته: redeemed] [گذشته کامل: redeemed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آزاد کردن فک رهن کردن، از گرو در آوردن

formal
مترادف و متضاد buy back compensate reclaim retrieve
  • 1.My family was relieved to hear that the mortgage had been redeemed.
    1. (اعضای) خانواده‌ام وقتی شنیدند که وثیقه از گرو آزاد شده است، خیالشان راحت شد.
  • 2.The property on which money has been lent is redeemed when the loan is paid back.
    2. ملکی که بر مبنای (روی آن) پول قرض داده شده است، پس از باز پرداخت وام، فک رهن می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان