[فعل]

to redefine

/ˌriːdɪˈfaɪn/
فعل گذرا
[گذشته: redefined] [گذشته: redefined] [گذشته کامل: redefined]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دوباره تعیین کردن

  • 1.The role of the Emperor was redefined.
    1. نقش امپراطور دوباره تعیین شد.

2 دوباره تعریف کردن دوباره توصیف کردن

  • 1.We need to redefine what we mean by democracy.
    1. ما باید آنچه منظورمان از دموکراسی است را دوباره توصیف کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان