[عبارت]

to regain one's feet

/tə rɪˈɡeɪn ˈwʌnz ˈfiːt/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دوباره بلند شدن (بعد از افتادن)

  • 1.I fell on the ice and couldn't regain my feet.
    1. من روی زمین یخ‌زده افتادم و نتوانستم دوباره از جایم بلند شوم.

2 از بحران مالی درآمدن از مخمصه مالی نجات یافتن

  • 1.I'll be able to pay my bills when I regain my feet.
    1. من وقتی از بحران مالی دربیایم، قادر خواهم بود قبوضم را خودم پرداخت کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان