Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دوباره بلند شدن (بعد از افتادن)
2 . از بحران مالی درآمدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
to regain one's feet
/tə rɪˈɡeɪn ˈwʌnz ˈfiːt/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دوباره بلند شدن (بعد از افتادن)
1.I fell on the ice and couldn't regain my feet.
1. من روی زمین یخزده افتادم و نتوانستم دوباره از جایم بلند شوم.
2
از بحران مالی درآمدن
از مخمصه مالی نجات یافتن
1.I'll be able to pay my bills when I regain my feet.
1. من وقتی از بحران مالی دربیایم، قادر خواهم بود قبوضم را خودم پرداخت کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
make blood curdle
to make a long story short
to have an ear for music
to have an accident
to have a lead foot
to say the least
shoot off one's mouth
to some extent
to somebody’s face
to tell the truth
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان