Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سردسته خلافکاران
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
ringleader
/ˈrɪŋliːdər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سردسته خلافکاران
رئیس باند
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سردسته
1.The ringleaders were jailed for 15 years.
1. سردستههای خلافکاران برای 15 سال به زندان افتادند.
تصاویر
کلمات نزدیک
ringing
ringfence
ringer
ringback
ring-a-ring o’ roses
ringlet
ringmaster
ringside
ringtone
rink
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان