[اسم]

riot

/ˈraɪət/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آشوب اغتشاش

معادل ها در دیکشنری فارسی: آشوب اغتشاش بلوا هنگامه شورش
  • 1.The march turned into a riot when the crowd found the way was blocked.
    1. رژه تبدیل به آشوب شد وقتی جمعیت فهمید راه بسته شده است.
[فعل]

to riot

/ˈraɪət/
فعل ناگذر
[گذشته: rioted] [گذشته: rioted] [گذشته کامل: rioted]

2 شورش کردن اغتشاش کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بلوا کردن شورش کردن شوریدن
  • 1.The prisoners were rioting.
    1. زندانیان داشتند شورش می‌کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان