Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . روشن کردن
2 . لوله کردن
3 . قل خوردن
4 . قل دادن
5 . حرکت کردن (روی چرخ)
6 . وردنه کردن
7 . غلتاندن (آواشناسی)
8 . لوله
9 . نان ساندویچی
10 . رول فیلم (عکاسی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to roll
/roʊl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: rolled]
[گذشته: rolled]
[گذشته کامل: rolled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
روشن کردن
روشن بودن
1.Roll the cameras!
1. دوربین ها را روشن کنید!
2.They had to repeat the scene because the cameras weren't rolling.
2. آنها مجبور شدند صحنه را تکرار کنند چون دوربین ها روشن نبودند.
2
لوله کردن
رول کردن، گرد کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لوله کردن
to roll up (into something)
گرد کردن
As I got closer, the hedgehog rolled itself up into a ball.
همانطور که نزدیک تر شدم، جوجه تیغی خود را به صورت توپ گرد کرد.
to roll a cigarette
سیگار لوله کردن
He was rolling a cigarette.
او داشت سیگار لوله میکرد.
3
قل خوردن
غلت خوردن، حرکت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قل خوردن
to roll + adv./prep.
قل خوردن + قید/حرف اضافه مکان
The pencil rolled off the table onto the floor.
مداد از روی میز قل خورد و روی زمین افتاد.
4
قل دادن
غلت دادن، غلتاندن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
غلتاندن
to roll something + adv./prep.
چیزی را (به جهتی/سمتی و...) قل دادن
We rolled the rock down the path.
ما سنگ را از مسیر به سمت پایین قل دادیم.
5
حرکت کردن (روی چرخ)
1.The car rolled down the hill.
1. ماشین از تپه به سمت پایین حرکت کرد.
6
وردنه کردن
1.Roll the dough into a large circle.
1. خمیر را به صورت دایرهای بزرگ وردنه کنید.
7
غلتاندن (آواشناسی)
[اسم]
roll
/roʊl/
قابل شمارش
8
لوله
طاقه، توپ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
توپ
طاقه
لوله
roll of something
یک طاقه/توپ از چیزی
1. a roll of carpet
1. یک طاقه فرش
2. a roll of cloth
2. یک توپ پارچه
9
نان ساندویچی
رول، نان گرد (مخصوص همبرگر)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نان ساندویچی
a chicken/cheese... roll
رول مرغ/پنیر و...
salmon and rice rolls
رولهای سالمون و برنج
10
رول فیلم (عکاسی)
a roll of film
یک رول فیلم
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
role player
rolando's fissure
roiled
roentgenogram
roe deer
roll-on
roll around
roll in
roll out
roll over
کلمات نزدیک
rolex
role-playing game
role-play
role model
role
roll bar
roll call
roll of honor
roll out the red carpet
roll up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان