[فعل]

to rub in

/rʌb ɪn/
فعل گذرا
[گذشته: rubbed in] [گذشته: rubbed in] [گذشته کامل: rubbed in]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مالیدن

to rub something in something
چیزی را روی چیزی مالیدن
  • She rubbed the lotion into her skin.
    او پماد را روی پوستش مالید.

2 چیزی را تو روی کسی زدن به روی کسی آوردن

informal
to rub it in
چیزی را تو روی کسی زدن/به روی کسی آوردن
  • I know I was stupid; you don't have to rub it in.
    می‌دانم حماقت کردم؛ لازم نیست تو رویم بزنی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان