[اسم]

ruin

/ˈruː.ən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خرابه ویرانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: خرابه هلاکت ویرانی ویرانه
مترادف و متضاد in ruins remains remnants
  • 1.Thousands of tourists visit these ancient ruins every year.
    1. هزاران گردشگر هر ساله از این خرابه های باستانی دیدن می کنند.
[فعل]

to ruin

/ˈruː.ən/
فعل گذرا
[گذشته: ruined] [گذشته: ruined] [گذشته کامل: ruined]

2 نابود کردن

مترادف و متضاد destroy devastate rebuild repair
to ruin something/somebody
چیزی/کسی را نابود کردن
  • 1. But she didn't keep her promise and she ruined my life.
    1. اما او قولش را نگه نداشت و زندگی من را نابود کرد.
  • 2. If she loses the court case it will ruin her.
    2. اگر پرونده دادگاهی را ببازد، این (موضوع) او را نابود خواهد کرد.

3 خراب کردن از بین بردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تخریب کردن خراب کردن ضایع کردن
مترادف و متضاد destroy devastate wreck restore save
to ruin something
چیزی را خراب کردن
  • The rain ruined our picnic.
    باران پیک‌نیک ما را خراب کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان