Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رد چرخ (ماشین سنگین)
2 . یکنواختی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
rut
/rʌt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رد چرخ (ماشین سنگین)
1.It was difficult to walk in the muddy ruts left by the tractor.
1. راه رفتن در رد چرخهای گلی که توسط تراکتور ایجاد شده بود، دشوار بود.
2
یکنواختی
روتین
1.I gave up my job because I felt I was stuck in a rut.
1. من از کارم استعفا دادم چون احساس کردم در یکنواختی گیر افتادهام [اسیر یکنواختی شدهام].
تصاویر
کلمات نزدیک
rusty
rustproof
rustling
rustler
rustle up
rutabaga
ruth
ruthless
ruthlessly
ruthlessness
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان