[اسم]

rut

/rʌt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رد چرخ (ماشین سنگین)

  • 1.It was difficult to walk in the muddy ruts left by the tractor.
    1. راه رفتن در رد چرخ‌های گلی که توسط تراکتور ایجاد شده بود، دشوار بود.

2 یکنواختی روتین

  • 1.I gave up my job because I felt I was stuck in a rut.
    1. من از کارم استعفا دادم چون احساس کردم در یکنواختی گیر افتاده‌ام [اسیر یکنواختی شده‌ام].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان