[صفت]

rusty

/ˈrʌs.ti/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: rustier] [حالت عالی: rustiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زنگ‌زده

معادل ها در دیکشنری فارسی: زنگ‌زده
a rusty car/nail
اتومبیل/میخ زنگ‌زده

2 ازیادرفته فاقد تمرین و آمادگی، فراموش‌شده

  • 1.My French is a bit rusty.
    1. زبان فرانسوی‌ام کمی ازیادرفته‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان