Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . از مزرعه حیوان دزدیدن
2 . صدای خشخش تولید کردن
3 . خش خش
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to rustle
/ˈrʌsl/
فعل گذرا
[گذشته: rustled]
[گذشته: rustled]
[گذشته کامل: rustled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
از مزرعه حیوان دزدیدن
2
صدای خشخش تولید کردن
صدای خشخش دادن
1.Stop rustling your newspaper - I can't hear the radio.
1. آنقدر با ورق زدن روزنامه صدای خشخش تولید نکن؛ نمیتوانم صدای رادیو را گوش کنم.
[اسم]
rustle
/ˈrʌsl/
قابل شمارش
3
خش خش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خشخش
1.the rustle of leaves
1. خش خش برگها
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
rust
russian
russia
russet
rusk
rutabaga
ruth
ruthlessly
rye
s
کلمات نزدیک
rustic
rust
russophobia
russian roulette
russian olive
rustle up
rustler
rustling
rustproof
rusty
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان