[فعل]

to rust

/rʌst/
فعل ناگذر
[گذشته: rusted] [گذشته: rusted] [گذشته کامل: rusted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زنگ زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: زنگ زدن
  • 1.My bike rusted because I left it out in the rain.
    1. دوچرخه‌ام زنگ زد چون آن را زیر باران رها کردم.
[اسم]

rust

/rʌst/
غیرقابل شمارش

2 زنگ (فلزات)

معادل ها در دیکشنری فارسی: زنگ زنگ‌زدگی
  • 1.pipes covered with rust
    1. لوله‌هایی پوشیده از زنگ [زنگ‌زده]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان