[فعل]

to sack

/sæk/
فعل گذرا
[گذشته: sacked] [گذشته: sacked] [گذشته کامل: sacked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اخراج کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اخراج کردن مرخص کردن
informal
  • 1.He got sacked from his last job.
    1. او از شغل اخیرش اخراج شد.
  • 2.They sacked her for being late.
    2. آنها او را به‌خاطر دیر آمدن اخراج کردند.

2 کوارتربک را زمین زدن (فوتبال) کوارتربک را بر زمین افکندن

[اسم]

sack

/sæk/
قابل شمارش

3 گونی کیسه

معادل ها در دیکشنری فارسی: چنته گونی کیسه
sacks of rice
گونی‌های برنج

4 اخراج

to face the sack
اخراج شدن
  • Four hundred workers face the sack.
    چهارصد کارگر اخراج می‌شوند.
to give the sack/to be given the sack
اخراج کردن/اخراج شدن
  • Her work was so poor that she was given the sack.
    کارش آنقدر بد بود که اخراج شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان