[فعل]

to scrub

/skrʌb/
فعل گذرا
[گذشته: scrubbed] [گذشته: scrubbed] [گذشته کامل: scrubbed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شستن

  • 1.I found him in the kitchen, scrubbing the floor.
    1. من او را در آشپزخانه یافتم درحالی که داشت زمین را می‌شست.
[اسم]

scrub

/skrʌb/
غیرقابل شمارش

2 بوته درختچه

  • 1.The bird disappeared into the scrub.
    1. پرنده در بوته ناپدید شد.

3 شستشو (همراه با سایش) شستن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان