Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دریا
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
sea
/siː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دریا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بحر
دریا
دریایی
مترادف و متضاد
land
1.the Caribbean Sea
1. دریای کارائیب
2.the Mediterranean Sea
2. دریای مدیترانه
3.The refugees were at sea for forty days before reaching land.
3. پناهندگان قبل از رسیدن به خشکی چهل روز در دریا بودند.
4.The sea was calm.
4. دریا آرام بود.
5.When we moved to the US, we shipped our belongings by sea.
5. وقتی به آمریکا نقل مکان کردیم وسایلمان را از طریق دریا منتقل کردیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
se
scythian
scythe
scuttle
scurvy
sea anemone
sea change
sea cucumber
sea dog
sea horse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان