[اسم]

sea

/siː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دریا

معادل ها در دیکشنری فارسی: بحر دریا دریایی
مترادف و متضاد land
  • 1.the Caribbean Sea
    1. دریای کارائیب
  • 2.the Mediterranean Sea
    2. دریای مدیترانه
  • 3.The refugees were at sea for forty days before reaching land.
    3. پناهندگان قبل از رسیدن به خشکی چهل روز در دریا بودند.
  • 4.The sea was calm.
    4. دریا آرام بود.
  • 5.When we moved to the US, we shipped our belongings by sea.
    5. وقتی به آمریکا نقل مکان کردیم وسایلمان را از طریق دریا منتقل کردیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان