[اسم]

section

/ˈsek.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بخش قسمت، ناحیه

معادل ها در دیکشنری فارسی: بخش برش دایره قسمت باب
مترادف و متضاد district part quarter segment
  • 1.He lived in a poor section of town.
    1. او در منطقه فقیرنشین شهر زندگی می‌کرد.
  • 2.the sports section of the newspaper
    2. بخش ورزشی روزنامه
  • 3.the tail section of an aircraft
    3. قسمت عقبی یک هواپیما
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان