[صفت]

sedate

/sɪˈdeɪt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more sedate] [حالت عالی: most sedate]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آرام متین

مترادف و متضاد quiet sober still undisturbed
  • 1.She took them to visit her sedate, elderly cousins.
    1. او آنها را به ملاقات عموزاده‌های آرام و مسن خود برد.
a sedate countryside
یک روستای آرام
[فعل]

to sedate

/sɪˈdeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: sedated] [گذشته: sedated] [گذشته کامل: sedated]

2 آرام‌بخش زدن داروی مسکن دادن، داروی خواب‌آور دادن

مترادف و متضاد tranquillize
  • 1.The vet sedated the horse before examining it.
    1. دامپزشک قبل از معاینه، به اسب آرام‌بخش زد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان