[اسم]

self

/self/
قابل شمارش
[جمع: selves]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خود ذات

معادل ها در دیکشنری فارسی: باطن خود خویشتن ذات نفس ضمیر
  • 1.his true self
    1. ذات حقیقی او
  • 2.Now I’m feeling better, and I’m back to my old self again.
    2. اکنون حالم بهتر است، و من دوباره به خود قبلی‌ام برگشته ام.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان