[صفت]

self-contained

/ˌself kənˈteɪnd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more self-contained] [حالت عالی: most self-contained]

1 مجزا مستقل

معادل ها در دیکشنری فارسی: مستغنی
a self-contained apartment
یک آپارتمان مجزا

2 مستقل (فرد) بی‌نیاز (به کمک کسی)

مترادف و متضاد reserved
  • 1.Her father was a quiet self-contained man.
    1. پدرش مردی کاملاً مستقل بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان