[اسم]

self-discipline

/ˌself ˈdɪsəplɪn/
غیرقابل شمارش

1 تادیب نفس کنترل نفس، انضباط نفس

معادل ها در دیکشنری فارسی: خودداری
  • 1.It takes a lot of self-discipline to go jogging in winter.
    1. پیاده‌روی کردن در زمستان به کنترل نفس زیادی نیاز دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان