[اسم]

self-help

/ˈsɛlfˈhɛlp/
غیرقابل شمارش

1 خودیاری

معادل ها در دیکشنری فارسی: خودیاری
  • 1.When I suffered from depression I went to a self-help group.
    1. وقتی که دچار افسردگی بودم [زمانی که از افسردگی رنج می‌بردم] به یک گروه خودیاری رفتم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان