[صفت]

senior

/ˈsiːn.jər/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more senior] [حالت عالی: most senior]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ارشد مافوق

معادل ها در دیکشنری فارسی: ارشد عالی‌رتبه بالادست
to be senior to somebody
مافوق کسی بودن
  • 1. He is senior to me.
    1. او مافوق من است.
  • 2. We work in the same team but she's senior to me.
    2. ما در تیمی مشترک کار می‌کنیم، اما او مافوق من است.
a senior executive/officer/manager/minister/lecturer...
مدیر/افسر/مدیر/وزیر/استاد و... ارشد
  • She's now a senior manager for a large toy company.
    او اکنون مدیر ارشد یک کارخانه اسباب‌بازی بزرگ است.

2 سال‌آخر(ی)

  • 1.She teaches a senior class.
    1. او به یک کلاس سال‌آخری درس می‌دهد.
  • 2.She will be a senior student this year.
    2. او امسال یک دانش‌آموز سال‌آخری خواهد بود.

3 سالخورده سالمند

معادل ها در دیکشنری فارسی: سالخورده سالمند کلانسال
senior discount/concession
تخفیف (مخصوص) سالمندان
  • some airlines do not grant the senior discount.
    بعضی از هواپیمایی‌ها تخفیف (مخصوص) سالمندان ارائه نمی‌دهند.
senior citizens
شهروندان سالخورده
  • Many senior citizens have very few visitors.
    بسیاری از شهروندان سالخورده ملاقات‌کنندگان خیلی کمی دارند
[اسم]

senior

/ˈsiːn.jər/
قابل شمارش

4 دانش‌آموز یا دانشجوی سال آخر (دبیرستان یا دانشگاه)

a senior in college/high school
یک دانشجو یا دانش‌آموز سال آخر دانشگاه/دبیرستان
  • This year "Jen" will be a senior in college.
    امسال "جن" یک دانشجوی سال آخر دانشگاه خواهد بود.

5 سالمند

معادل ها در دیکشنری فارسی: سالخورده سالمند
مترادف و متضاد senior citizen
  • 1.Seniors can get a 10% discount in this store.
    1. سالمندان می‌توانند در این فروشگاه 10% تخفیف بگیرند.
  • 2.The seniors are planning to have a gathering.
    2. سالمندان دارند برنامه‌ریزی می‌کنند که یک گردهمایی داشته باشند.

6 ارشد مافوق

  • 1.It's important to impress your seniors if you want to be promoted.
    1. اگر می‌خواهی که ترفیع بگیری، مهم است که مافوق‌هایت را تحت تاثیر قرار دهی.
  • 2.She felt unappreciated both by her colleagues and her seniors.
    2. او حس می‌کرد هم از طرف همکارانش و هم از طرف مافوق‌هایش مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد.

7 پدر (در نام خانوادگی خارجی‌ها)

مترادف و متضاد junior
  • 1.His father is John Brown, Sr.
    1. پدر او "جان براون پدر" است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان