Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . احساس (جسمی)
2 . حس
3 . شور و هیجان
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
sensation
/senˈseɪ.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
احساس (جسمی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
احساس
a burning sensation
احساس سوزش
I had no sensation of pain whatsoever.
من هیچ احساس دردی نداشتم.
2
حس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حس
1.I had the odd sensation that someone was following me.
1. حس عجیبی داشتم که کسی داشت تعقیبم میکرد.
3
شور و هیجان
هیاهو
1.Their marriage caused a sensation.
1. ازدواج آنها موجب شور و هیجانی شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
sens
senior moment
senior citizen
senior
senescence
sense
sense of hearing
sense of humor
sense of humour
senseless
کلمات نزدیک
seniors
seniority
senior school
senior nursing officer
senior moment
sensational
sensationalism
sense
sense of appreciation
sense of belonging
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان