[اسم]

service station

/ˈsɜːrvɪs steɪʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 استراحتگاه جاده‌ای استراحتگاه میان‌راهی

  • 1.They arrived at a service station with a lot of wrecked cars and talked to a one-eyed attendant.
    1. آن‌ها با ماشین‌های خراب زیادی به استراحتگاه جاده‌ای رسیدند و با متصدی یک‌چشم آنجا حرف زدند.
توضیح درباره واژه service station
واژه service station به استراحتگاه جاده‌ای میان‌راهی گفته می‌شود که معمولا در جاده‌هاست و دارای پمپ بنزین، سوپرمارکت یا رستوران و سرویس بهداشتی است.

2 پمپ بنزین

معادل ها در دیکشنری فارسی: پمپ بنزین
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان