[عبارت]

set free

/sˈɛt fɹˈiː/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آزاد کردن آزاد ساختن

to set someone/something free
کسی/چیزی را آزاد کردن
  • 1. A modern zoo must be a forest, without cages, and the animals must be set free.
    1. یک باغ وحش نوین باید یک جنگل باشد، بدون قفس و حیوانات باید آزاد شوند.
  • 2. After years in prison, the men who had wrongfully been found guilty were finally set free.
    2. بعد از سالها در زندان بودن، مردانی که به اشتباه گناهکار شناخته شده بودند، بالاخره آزاد شدند.
  • 3. The hijackers set the hostages free.
    3. سارقان، گروگان‌ها را آزاد کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان